Robanic

Robanic
هوالحکیم
***
روبانیک...
ابتکار کودکی...
اشتغال جوانی...
ذکاوت ایرانی...
***
خلاقیت یعنی...
برای چیزهایی که وجود دارند کاربرد بسازید
نه اینکه چیز جدیدی بسازید که کاربرد داشته باشد
***
به بزرگی آرزوهایت نیاندیش ، به بزرگی کسی بیاندیش که می تواند آرزوهایت را برآورده کند...
***
روبانیک...
صلح ماندگار ربات هایی از جنس امداد و نجات
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • ۲۰ فروردين ۹۴، ۱۷:۵۲ - ▂▃▄▅▆▇█▓▒░ ابوالفضل حافظی ░▒▓█▇▆▅▄▃▂ ..
    زیبا بود

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دل نوشت» ثبت شده است

جمعه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۳، ۰۹:۴۷ ب.ظ

من عاشق حضرت محمد(ص) هستم

من عاشق حضرت محمد(ص) هستم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۴۷
صالحه جعفری

کارگر شهرداری پشت گاریش نوشته بود
به کارم نخند ، محتاج روزگارم.....

یادمان باشد:
هر پسمانده ای که به زمین می اندازیم،
قامت یک نفر را خم می کند.

 

Municipal workers had written back to his cart
The Nkhnd I need My life .....

Remember:
Any residual throw the earth,
Stature of a person bends.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۳ ، ۲۰:۵۵
صالحه جعفری
شنبه, ۶ دی ۱۳۹۳، ۰۶:۲۳ ب.ظ

طعــم تلــخ فقـــر ♥•٠·Bitter poverty

پسرک جلوی خانمی را میگیرد و با التماس میگوید :
"خانم ، تو رو خدا یه شاخه گل بخرید."

زن در حالی که گل را از دست پسرک می گرفت؛ نگاه پسرک را روی کفش هایش حس کرد ،
پسرک گفت: چه کفش های قشنگی دارید !

زن لبخندی زد و گفت : برادرم برایم خریده است ، دوست داشتی جای من بودی ؟
پسرک بی هیچ درنگی محکم گفت :
نه ... ولی دوست داشتم جای برادرت بودم ، تا من هم برای خواهرم کفش میخریدم ...

 دست افتاده گان را بگیریم

The boy pleaded with the woman, and said:
"Miss, you can buy flowers to a god."
While the goal was to lose her son, the boy looked at the shoes feel
.
The boy said: What shoes are beautiful!
She smiled and said my brother bought, like you were in my place?

A boy without any deferment firm said.

No ... but I wish I had a brother, so I buy shoes for my sister ...
  Hand down to our users

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۳ ، ۱۸:۲۳
صالحه جعفری
شنبه, ۶ دی ۱۳۹۳، ۰۶:۱۵ ب.ظ

جمعه خونین...Bloody Friday

به نام خدایی که مهربان و رئوف است
جمعه ۵ دی ماه سال ۱۳۸۲ ساعت ۵:۲۶ دقیقه و اکنون جمعه ۵ دی ماه سال ۱۳۹۳ یازده سال غربت.غم.غصه...
چه سپیده دمی بود خورشید ارگ هنوز سر بر نیاورده...
در شفق خون مردمان بم غروب کرد و ما با صدای شیون دخترکان پریشان روی و آشفته موی از خواب پریدیدم...
دیوار ها شکسته بود و سقف ها فرو ریخته بود...
و ما در میان ویرانه ها همه چیز را بر باد رفته دیدیم...

زندگی ، امید ، ارزو و …..

In the name of God who is merciful and gracious
Friday 5 December 1382 at 5: 26 minutes Friday 5 December 1393 and is now eleven years Ghrbt.ghm.ghsh ...
What was the dawn sun over the citadel still not ...
In the twilight of the evening was the blood of the bass and the sound of wailing girl with messy hair disheveled and sleep on Prydydm ...
Was broken walls and ceiling had collapsed ...
And we saw the ruins everything gone ...

Lives, hopes, dreams, etc ..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۳ ، ۱۸:۱۵
صالحه جعفری
دوشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۳۵ ب.ظ

نه من آنم که برنجم... نه تو آنی که برانی...

بار الها...
از کوی تو بیرون نشود
پای خیالم
نکند فرق به حالم...
چه برانی
چه بخوانی
چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی...
نه من آنم که برنجم
نه تو آنی که برانی...
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد...
نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی
کس به غیر از تو نخواهم
چه بخواهی... چه نخواهی...
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۳ ، ۲۳:۳۵
صالحه جعفری
شنبه, ۸ آذر ۱۳۹۳، ۰۵:۵۶ ب.ظ

میشود آقا از آسمان صدایم بکنی؟

میشود آقا از آسمان صدایم بکنی؟

یک بلیط
باز یک حال عجیب
پر شده از رنگ حرم
رنگ یک اذن ورود
رنگ یک گنبد زرد

هر حیاطی یک حوض
پر ز آب کوثر
و وضو بر لب حوض
باز هم اذن ورود

یک قدم تا مقصود
در همین حین میان رویا
ناگهان بغض مرا می گیرد
گویی انگار مشرف شده ام
به خودم می آیم
چند روزی به سفر هست هنوز …

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۳ ، ۱۷:۵۶
صالحه جعفری